سامانه های کنترل مدیریت و چرخه ی حیات سازمان(قسمت دوم)
3 چارچوب نظری
مطالعه سیستم های مدیریت کنترل برای درک روابط بین عوامل مفهومی و طراحی آن به طورگستردهای مورد پذیرش رویکرد اقتضایی در نظریه سازمانی قرارگرفتهاست. (کووالسکی، دیرسمیت و ساموئل، 1996). از آنزمانی که از دیدگاه قطعی، تاریخی از سازمانها انتقاد شد که دربارهی فرآیندهای غیر مستقیم سازماندهی، بینش محدودی در اختیار میگذارد (کووالسکی، دیرسمیت و ساموئل، 1996، ص.4)، در این مورد بحث شده است که این انتقادات ناشی از سوء تعبیرهای شناسههای احتمالی باشد که گول زنندگی واژگانی و روشی محتمل در تحقیقات آن را تقویت کرده است (مدل،1998).
رویکرد اقتضایی برای درک رابطه بین طراحی MCS و مرحلهی چرخهی حیات سازمانی، مورد پذیرش قرارگرفت. مرحلهی رشد یک شرکت نشان دهنده اقتضا و یا نیروی حرکتی است که پاسخ مناسب سازمانی باید منطبق با آن باشد. (میلر و فریزن، 1984). مورز (1990) ویژگیهای مفهومی را برای خصوصیات مختلف سامانههای کنترل مدیریت در طول چرخهیحیات سازمان ارائه کرد و مدعیبود که نقاطی در چرخهی حیات یک سازمان وجود دارد که کنترل بسیار زیاد میتواند خلاقیت را سرکوب کند و مانع توسعهی آن شود.
در سازمانهای خدماتی، سبک کنترل مدیریت نیز بین انواع متفاوت فرآیندهای خدماتی متفاوت است(فیتز جرالد و همکاران، 1991). پیشنهاد شده است که شرکت های خدماتی تخصصی بر سبک دیوانسالار کنترل تاکیدکمتری دارند، در حالیکه شرکتهای انبوهخدمت بر سبک دیوانسالار کنترل تاکیددارند.
در این مطالعه، ارتباط بین مرحله چرخه حیات سازمانی و نوع فرآیند خدمت و طراحی MCS مطالعه خواهد شد. مطالعات قبلی در مورد MCS، احتمالا برای سهولت ردیابی یافته های پژوهش، هر دو متغیر را به شیوه ای تدریجی در نظر گرفتهاست. با این حال، در این مطالعه، هر دو متغیر در یک مدل ساده مورد مطالعه قرار گرفتند.چارچوب مطالعه در شکل 1 ارائه شده است.

شکل SEQ شکل \* ARABIC 1-چارچوب نظری
مدل از تمایزی که تاثیر همزمان نوع فرایند خدمات و چرخه حیات سازمانی بر انتخاب طراحی کنترل در داخل یک سازمان برای شکلدهی یک سیستم موثر میگذارد، ناشیمیشود. یک سازمان در تلاش برای رسیدن به اثربخشی، به دنبال دستیابی به تناسب بین متغیرهای اقتضایی و MCS، در نتیجه ایجاد روابط بین این متغیرها و MCS است.
3. مفهوم MCS
شرکتها روی تعداد محدودی از مطالعات اقتضاگرای MCS که عناصر گستردهترکنترل را بررسی میکنند، متفقبودهاند. (چنهال،2003). MCS در انزوا عمل نمی کند، در نتیجه مطالعه روی MCS به عنوان یک بسته دستور کارمهم در تحقیق است (مالمی و براون، 2008).آمیگونی( 1978) پیشنهاد دادهاست که برخی از ویژگی های متمایز MCS باید در هنگام ارائه یک چارچوب مفهومی مفید در طراحی و پیاده سازی MCS در هر سازمان خاص، شناساییشوند.
بر این اساس، چندین مشخصهی ممتاز MCS برای توصیف آن از مطالعات قبلی شناسایی شد. (اوچی، 1979؛ مدل،1995، مرچنت، 1998، ویتلی، 1999؛ چنهال، 2003). آنها عبارتند از:کنترلهای کنش / نتایج: ، کنترل های رسمی / غیر رسمی، کنترل های بسته/ بیقاعده، کنترل های محدود / قابل انعطاف و کنترل غیرشخصی / بین فردی. با وجود این ابعاد در یک چارچوب MCS، انتظار ارائهی یک چشم انداز گسترده ای از سامانه میرود. انتظار میرود سازمانها زنجیروار کنترل را برای هر یک از ابعاد MCS اعمالکنند. پیشنهادمیشود یکی از دو انتهای زنجیرهی کنترل حالت بیشتر دیوانسالارانه-کنشی، رسمی، کنترل های بسته، محدود، و غیرشخصی باشد. بر این اساس، در انتهای دیگر زنجیره، حالت کمتر دیانسالارانه- نتایجی، رسمی، کنترل بیقاعده، انعطاف پذیر و فردی است.
4 تدوین فرضیه
از آنجا که شش بعد انتخابشدهی مختص MCS که برای این مطالعه انتخابشدهاند، اندازهگیری ترکیبی از طراحی MCS را شکلخواهندداد، بنابراین رابطهی پیشنهادی، به طور عمده، با چگونگی مراحل چرخهی حیات سازمان و نوع فرآیند خدمت مربوط به درجهی دیوانسالاری طرح کلی MCS مرتبط است. انتظار میرود، روابط MCS تجمیعی (تمام ابعاد MCS) وجود داشتهباشد، و برمبنای شباهت بیشتر و مشخصهی دیوانسالاری کمتر با این ابعاد به اشتراک گذاشته شود.
میلر و فریزن (1984) نشان دادند که شرکتهای در مرحله بلوغ، تاکید بیشتری بر کنترل هزینه های رسمی و بودجهبندی دارند. مورز و یوئن (2001) با استفاده از مفهوم پیکربندی سازمانی میلر و فریزن، به مطالعه MAS در صنعت لباس و کفش پرداختند. بر خلاف ادبیات چرخه حیات سازمان مورز و یوئن (2001) انتظار داشتند که رسمیت MAS در مرحله رشد، بالاترین باشد، و در مرحله بلوغ کمشود. نتایج آنها فرضیههایشان را پشتیبانی میکرد. با این حال، میلر و فریزن (1984) دریافتند که به طور کلی، شرکت های در مرحله رشد دارای جهتگیری متهورانه، نوآورانه و پویا هستند. شرکت های بالغ، که سازمانهایی پایدار و بزرگتر هستند، وشیوههای محافظهکارانه را به اجرا میگذارند، از مرزهای دیوانسالاری فراتر میروند. بلاک و مولج(2009) نیز نشاندادند که شرکتها با بالغ شدن به سمت سبک دیوانسالارانه حرکتمیکنند. به طور خلاصه، این بدان معناست که شرکتهای در حال رشد، در مقایسه با شرکتهای بالغ تمایل به اتخاذ کنترل دیوانسالارانهی کمتری دارند.
با توجه به نوع فرآیند سازمانهای خدماتی، انتظار می رود که شرکت های انبوه خدمت مانند حملونقل با عدم قطعیت کمتری مواجهند، در حالی که شرکت های خدماتی تخصصی از جمله شرکتهای حقوقی بیشتر احتمال روبروشدن با عدم قطعیت بالا را دارند. این موضوع بر اساس درک این است که در مقایسه با شرکتهای خدمات تخصصی، شرکتهای انبوهخدمت، کمتر با تماسهایی از طرف مشتریان مواجهند که عاملهای اساسی ایجاد عدم قطعیت در ان وجودداشته باشد. هنگامیکه تعیین وظایف آسان است، اعمال کنترلهای بسته به منظور تضمین این باشد که مردم منطبق با خواستههای سازمان فعالیتمیکنند. از سوی دیگر، هنگامی که کارها بسیار غیرقطعی هستند، این کنترل ممکن است مانع خلاقیتشده، می تواند منجر به بروز رفتار ناکارآمد شود. بنابراین، کنترلها باید سبک باشد تا با تقاضای کار غیرقطعی تطابق داشتهباشد و شرکت عملکردی کارامد داشته باشد. مطالعات قبلی نشانداد که هنگام غیرقطعی بودن وظایف، کنترل نتایج مناسبتر است(آیزنهارت، 1985). با توجه به (آیزنهارت، 1985) "وظیفه"،که در خدمات خرده فروشی اشاره به وظیفهی فروش دارد ، درنظرگرفتهشدهاست تا عامل تعیین کنندهای باشد که آیا کمیسیون ( شکلی از کنترل نتایج) یا حقوق و دستمزد (شکلی از کنترل فعالیت) مورداستفادهقرارگیرد. به طور مشابه، هومبرگ و استبل(2009) نشان دادند که هنگامی که خدمات با رفتار قابل تایید ارائه دهندهی خدمات، قابل توصیف است، عمل کنترل عملکرد مناسبتر است، در حالی که در شرایطی که در آن خروجی خدمات قابل تأیید است، کنترل نتایج غالباست.
در مطالعات موردی که در سازمانهای خدماتی مختلف توسط فیتزجرالد، جانستون، برینگال و سیلسترو (1991)انجامشدهاست، مشخصشد که اندازه گیری کیفیت خدمات در شرکت انبوهخدمت ساختاریافته و رسمی است، در حالی که اندازه گیری های غیر رسمی و بدون ساختار در شرکت های خدمات تخصصی یافتمیشود. همچنین فیتز جرالد و همکاران (1991) نشان دادند که به نظرمیرسد شرکتهای خدمات تخصصی دارای درجه بالاتر نعطاف پذیری نسبت به شرکت های انبوهخدمت هستند. این نشان می دهد که MCS که اجازهی پاسخ سریع را میدهد درصورتی که موثر کارکند، برای شرکتهای خدمات تخصصی حیاتیتر است. خدمات تخصصی برای حمایت از مذاکرات زمان تحویل به مشتری، نیاز به سامانههای انعطاف پذیر برنامه ریزی شغلی دارند، و درجه بالایی از سفارشی سازی، انعطاف پذیری بیشتری در مشخصات ارائه می دهد.
اتلی و پیرس (1995) اظهار کردند که عدم قطعیت محیط کار، سبک بسیار قابل توجهی مفید تر از سبک ساختیافته میسازد. بازرس با فعالیتهای فراگیرتری در مقایسه با سایر تخصصها مواجهاست، که موجب ظهور لایههای بیشتری از عدم قطعیت میشود. ممکناست سبک رهبری ساختیافته وضوح کم و بیاثری داشته باشند، در حالی که سبک محتاطانه محیط کار حمایتی را ارائهمیدهد که در آن عدم قطعیت را میتوان به طور موثر مرتبشوند. از آنجاکه سبک رهبری محتاطانه شباهت نزدیکی با تاکید بین فردی دارد و سبک ساخت یافته می تواند به عنوان سبک غیرشخصی شناختهشود، طراحی MCS، از این مطالعه استنباط کرد که خدمات تخصصی (مثلا شرکت های حسابداری عمومی) احتمالا تاکید بیشتری بر شکل فردی از کنترل نسبت شرکتهای انبوهخدمت که نسبتا باعدم اطمینان کمتری در وظایف مواجهند، دارند.
به طور خلاصه، نتایج حاصل از این مطالعات نشان می دهد که شرکت های خدمات تخصصی، بیشتر تمایل به تاکید بر نتایج، رسمیت، آزادی، انعطاف پذیر، و کنترل میان فردی دارند (که نشان دهنده شکل ضعیف دیوانسالاری از MCS است). به همین ترتیب، به عنوان شرکتهای انبوهخدمت در انتهای دیگر پیوستار قراردارند، که در آن انتظار میرود کنترل دیوانسالارانه مناسبتر باشد.
بحث قبلی نشان می دهد که چرخه حیات سازمانی و نوع فرآیند خدمات ممکن است بر درجهی دیوانسالارانهی کنترل مدیریت تاثیر بگذارند. به طور خلاصه، آنها نشان می دهد که MCS با دیوانسالاری بیشتر با شرکتهای انبوهخدمت در مرحله بلوغ چرخهی حیات منطبق است. از سوی دیگر، MCS با دیوانسالاری کمتر با شرکتهای خدمات تخصصی در مرحله رشد چرخهی حیات تطابق دارد. بنابراین، این فرضیه زیر ارائه شده است.
H1: شرکتهای انبوهخدمت و بالغ در مقایسه با شرکتهای تخصصی ودر حال رشد، تمایل بیشتری به پذیرش شکل دیوانسالارانهتر MCS دارند.